آخرین بازمانده ارگ باستانی شیروان (محل فرمانروایی شهر) خاندان او بوده اند که از آن بین شخصیت کاریزمایی نظیر ارد بزرگ ، درخشیده است . پس از این رو هم عنوان "بزرگ شیروان" تنها لایق اوست . وسعت اندیشه و خرد چه مرتبه ممتازی به شخصیتش بخشیده است . او برعکس بسیاری از ریش سفیدان صوفی مسلک ، اهل عمل است . مردان عملگرایی همانند قهرمان ملی افغانستان "احمدشاه مسعود" دوستدار اندیشه های او بوده اند . و یا اهل قلم همانند بانو "فرزانه شیدا" که در شرایط اوج درد و بیماری ، از نوشتن کتاب یازده جلدی "بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ" غافل نشد و آن را به سرانجام رسانید . با این که پزشکان نروژ به خاطر دردهای شدید عضلانی در دستهایش ، او را از نوشتن منع کرده بودند . اما او نمی توانست از وظیفه بزرگی که بر دوش داشت دست بکشد ، استقامت نمود و در همان شرایط یازده جلد کتاب خویش را که بررسی آرا و اندیشه های بزرگ شیروان است را به پایان رسانید . برگرفته از سایت بزرگ شیروان
آمار بالای خودکشی، افسردگی، طلاق، اعتیاد، اختلالات روانی، قتل و … در کنار مهمترین عوامل مرگ و میر یعنی بیماریهای قلبی- عروقی، سوانح و حوادث، گویای این امر است که زندگی سالم به «زیستن دشوار» تبدیل شده است. پیچیدگی روابط و مناسبات انسانی، نفوذ و گسترش وسایل ارتباط جمعی، تنوع در مصارف زیستی و فرهنگی به همراه افزایش جمعیت و مطالبات آنان و مهمتر از همه تغییرات ایدهآلها و آرمانهای بشر امروزی، زیستن را از وضعیت همگون و ساده به وضعیتی ناهمگون و پیچیده تبدیل کرده است. ا ین وضعیت اگر چه از سویی به تحولات پرشتاب و پیچیده ی جامعه ی مدرن ربط دارد ، اما از سویی دیگر و مهمتر از آن به ناکارآمدی نهادهای سنتی خانواده، نظام آموزشی و سایر نهادهای فرهنگی ما برمیگردد. نظام خانوادگی و آموزشی ما نتوانسته خود را با تحولات ارزشی، فرهنگی و تکنولوژیکی جامعه ی جدید وفق دهد. این امر ضمن این که از شکاف نسلها تأثیر پذیرفته بر عمق این شکاف نیز افزوده است. بخشی از نابسامانیهای خانوادگی و چالشهای تربیتی که در درون خانوادههای ایرانی در رابطه با فرزندانشان وجود دارد به ناآگاهی و ند
●یک رویای صادقه:استاد شهریار ● دارم ار دوز فلک دورنما می بینم شاهد پرده نشین چهره گشا می بنیم باز عُرش طوفان مهیب تارخ آشمان کشتی نوحی که رها میبینم اشک وخون شیته غبار از رخ ملک وملکوت عرش وفرش آینه ی صلح وصفا می بینم پُشت هر ابر رقیقی که غبار خورشید جام خضر و قرُق آب بقا می بینم سیناها ملکوتی, وهمه چشم وچراغ تا به هر صحنه چه گویم که چه هامی بینم به موُازات علم های عدالت , ناچار چوبه ی دار مجازات بپا میبینم سرنگون گلّه ی فرعون به کام دریا هم سر وکلّه ی موسا وعصا می بینم خَط فریبان دگر تزراه خطا برگشتند خودفروشان که خریدار خدا می بینم لا گل ولاله سرافراشته مَهدّی ومسیح پای دَجال فُرو در گل ولا می بینم آسمان رَحجمت بی چون وچرا می بارد وزمین طاعت بی روی وریا می بینم درهمه کعبه ی دل یم بُت خودخواهی نیست که دراین خانه , خدا خانه خدا میبینم «شهریارا» تو از آن َشهد وشفا کامروا نه کزاین شعبده باتو که روا میبینم ●*استاد شهریار* ● وما نیز رفتیم... بی آنکه هرگز برمازبانی چون زبان ماپیدا شودکه بداندوبگوید آنچه را ما میگفتیم وبفهمدآنچه راکه ما کشیدیم ولی افسوس همواره,وهمیشه دیگران وهم
نظرات
ارسال یک نظر